ایگو را بسوزان، آزادی را لمس کن!
تمام تلاشت رو کردی
و یاد گرفتی که
زندگی در لحظه حال
یعنی بی نهایت شادی و آرامش
ولی خیلی پیش میاد
که کشیدی میشی توی گذشته
و حسرت میخوری
میری توی آینده
و مضطرب میشی
و از اینکه نمی تونی همیشه در لحظه حال زندگیکنی
کلافه میشی
برات سواله چرا بین لحظه حال و گذشته و آینده سیر می کنی؟
جوابش فقط یک چیزه
ایگو
اگه این بزرگترین مانع رو بشکنی
کار تمامه
ولی فکرکردی به همین راحتیه؟
به مرحله ایگو سوزی خوش اومدی!
این مهمترین و سخت ترین پروژه عمرته
و خواهد بود
و برای همیشه میمونه
هیچوقت از بت شکنی از درونت دست برندار
همیشه در حال شکست بت های داخل قلبت باش
نترس
بشکنشون
آزادی بی نهایت
زیر خورد شده های ایگوت پنهانه
بشکن
بزن
می خوای دیگه به ته داستان برسی؟
یکم پیچیدست
یکم غیر قابل درکه
ولی سعی کن بهش فکر کنی
“ایگو”ی تو باید به کل از بین بره
بت اصلی خودتی
خودت سر راه رسیدن به بی نهایت خوشی و آرامشی
خودت رو بشکن
بت بزرگ تویی
خیلی سخته
خیلی تمرین می خواد
اصلا دیوانگیه
ولی ارزشش رو داره
اولین گام هم اینه
از این به بعد هر چی فکر و ذکرت شد
هرچی مدام درگیرش شدی
بشکنش
بکشش
هیچ چیز نباید توی دلت باشه
عدم یعنی هیچ باید توی دلت بشینه
به هیچ چیز نباید دل ببندی
هیچ چیز نباید تو رو دگرگون کنه
اگه به این مرحله رسیدی
هر ثانیه
هر لحظه
و همیشه
شادی ، مهربونی، در آرامشی، بخشنده ای …
و بی نهایتی
دیگه تو هم میشی خدا
رسیدی به اون مرحله؟
قاعدتا نه
چون اگه برسی
دیگه هیچ خبری ازت نیست
دیگه نیستی
“تو” میشی هیچ
میشی عدم
دیگه همش میشه “او”